1)بعد از ظهر یكی از روزهای پاییزی، كه تازه چند ماهی از شروع اولین سال تحصیلی ابتدایی عباس می گذشت، او را به محل كارم در بهداری شهرستان قزوین برده بودم. در اتاق كارم به عباس گفتم: پسرم پشت این میز بنشین و مشق هایت را بنویس. سپس جهت تحویل دارو به انبار رفتم و پس از دریافت و بسته بندی، آنها را برای جدا كردن و نوشتن شماره به اتاق كارم آوردم. روی میز به دنبال مداد می گشتم. دیدم عباس با مداد من مشغول نو لبخند زهرا (سلام الله علیها)...
ادامه مطلبما را در سایت لبخند زهرا (سلام الله علیها) دنبال می کنید
برچسب : امام,خامنه,شهیدان,کمتر,شهادت,نیستروحت,یادگرامی, نویسنده : alabkhandzahrad بازدید : 228 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1396 ساعت: 17:48